طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

یک روز خوب

  یک روز خوب خوبی نانازم-٢٧/١٢/٨٩- امروز غیر از اتفاق صبح که البته اونم خوب بود چون به خیر گذشت ، روز خوبی بود. صبح که  بالاخره بعد از گشتن های بسیار چند روزه ، یه فرش کوچولوی خوشکل برای دخترمون  خریدیم . عصر هم من و بابایی خوشکل کردیم و کلی عکس یادگاری گرفتیم  ،از آخرین روزای تو دلی بودن دخملمون.قراره یکی از اونها رو بزرگ کنیم و احتمالا ً تو اتاق دختری بگذاریم. بعد هم سه تایی رفتیم پیاده روی ، توی خیابون اصلی کیانپارس.چه شلوغی و هیاهویی بود ، حس خوب نزدیک شدن عید رو می شد فهمید ،من که شلوغی رو خیلی دوست دارم ، از سکوت و تنهایی و بی تحرکی  خوشم نمیاد. دو تا آیس پک خیلی خوشمزه هم ...
23 خرداد 1390

بابای خیلی خیلی خیلی ........مهربون

  بابای خیلی خیلی خیلی ........مهربون  -٢٧/١٢/٨٩-   ناناز مامان در چه حالی خانم گل می خوام امروز از مهربونی بابایی بگم..........  قدیما ،اون قدیم ندیما ، معمولا ً باباها خیلی با نی نی هاشون مهربون نبودن و یک اصطلاحی به اسم پدر سالاری بوده و بابا ها بیشتر دستور می دادن . البته به نظرم حتی در اون زمان ها هم بابا ها عاشق نی نی هاشون بودن ،ولی خوب فرهنگشون اجازه نمی داده که احساساتشون رو به شکلی زیبا  ابراز کنند،اما امرزو ورق به نفع نی نی های ناز برگشته ...........   اکثر باباهای امروز خیلی مهربونند و عاشق نی نی هاشون هستند... یکی از اون باباهای خیلی خیلی خیلی ،مثبت بی نهایت  مهربون ...
23 خرداد 1390

داستان اختیار انسان و اراده الهی

  داستان اختیار انسان و اراده الهی (٢٨/١٢/٨٩) دختر خوبم صبحت به خیر داستان اختیار انسان و اراده الهی ،از جمله مسائلی است که به شدت ذهن انسان ها رو درگیر کرده است و با وجود راهنمایی های مظاهر ظهور الهی ،همچنان بطور کامل برای بشر روشن و واضح نشده است. یکی از موضوعات مرتبط با مسئله جبر و اختیار ، تاریخ تولد  انسان هاست. مدتی هست که ذهن من درگیر این قضیه ست که اگر تاریخ تولد انسان ها جزو مسائلی است که خارج از اختیار انسان است ، پس چطور در این همه تولد های سزارینی تاریخ تولد ها توسط انسان ها تعیین می شود ، آیا این دخالت در کار حق است؟ در هر حال این جریان را تعریف کردم تا به این موضوع برسم که من هم به استناد مسئله سزاری...
23 خرداد 1390

هفت سین

هفته سین(28/12/1389)  مامان جونم امروز هفت سین رو چیدم ،البته تا شب کامل میشه ، به این خاطر که قراره واسه پیاده روی امشب که بیرون رفتیم ، ماهی گلی بخریم. الانم بابایی رفته سیب و سیر بخره بیاره. به افتخار صورتی جونم(به قول خاله های نی نی سایتی) ،رنگ هفت سینم صورتی شد.کامل که شد عکسش رو اینجا میگذارم که برای همیشه تصویر هفت سین بهاری که دخترم در اون متولد میشه ثبت بشه. راستی می دونی سال زیبای ۹۰ که دختر نازم قراره در اون متولد بشه ،سال چیه،پس ببین:  این آقا خرگوشه خوشحاله که امسال ،سال به نام اونه ،پس داره با تخم مرغای هفت سین بازی میکنه. ای یکی هم که داره با غذای مورد علاقش از خودش پذیرایی میکنه، عیده دی...
23 خرداد 1390

بوووووووووووووووووووووووووووم، سال یکهزار و سیصد و نود هجری شمسی

بوووووووووووووووووووووووووووم، سال یکهزار و سیصد و نود هجری شمسی )١/١/١٣٩٠(                     دختر نازم بالاخره سالی و ماهی که منتظرش بودیم ،رسید .مسافر کوچولو ،میزبانات خیلی چشم به راحت هستند.   سال نو مبارک ، سال ۹۰ ،سال شادی ، سال خوشی ، سال سلامتی و برکت و بهروزی .                                            &nbs...
23 خرداد 1390

آخ جووووووووووووووون عیدی

آخ جووووووووووووووون عیدی (٢ فروردین)   خانم گل ،شکوفه بهاری می دونی یکی از لذت بخش ترین قسمت های عید چیه ؟؟ عیدی گرفتن از بزرگترها. شما هم نیومده از عیدهای سال ۹۰ بهره مند شدی.   یه النگو با دعای حفظ - یه اردک با جوجه هاش واسه بازی توی حمام  - یه کتاب کاردستی و سی دی موسیقی- دو تا برچسب، که مامان بزرگ و بابا بزرگ ها و عمه و دایی ها و مامان و بابا بهت دادن.   دست همه درد نکنه که دختر ناناز رو دوستش دارند. ...
23 خرداد 1390

سال 1390 چگونه آغاز شد ؟

سال 1390 چگونه آغاز شد(٢ فروردین )   دختر مامان میدونی امسال از  چه ساعتی آغاز شد ،۲:۵۰:۴۵ ، مامان طاهره که عاشق لحظه سال تحویله اصلا ً نخوابید ،البته شما هم با من بیدار بودی ،بقیه خوابیدن ،بعد نزدیک به تحویل سال بیدارشون کردم. بابایی ،مامان و بابای مامان و بابا بزرگ مامان طاهره،دایی بهامین هم بیدار نشد.دایی فرزاد که جاش خیلی خالی بود با دوستاش رفته بود سفر.مامان و بابای بابا و عمه هم خسته بودن نیومدن.خوب بود ،کم بودیم ولی باز هم مزه داد،  از لحظه تحویل سال فیلم و عکس گرفتم که یادگاری بمونه  . بعد از تحویل سال رفتیم توی خیابون ها گشتی زدیم ،وای چه هیجانی ،خیلی شلوغ بود،ماشین ها بوق می زدن ، چراغ می ز...
23 خرداد 1390

نقل مجلس

  دختر نانازی جون مامانی ،خوبی نمی دونی این روزها چه خبره ،دخترم حسابی نقل مجالس شده ، هر جا که عید دیدنی می ریم،بخش اعظم صحبت ها در مورد شما و تولدتون هست . جون مامان فدای شما.امروز رفتیم منزل آقای نجفی، میترا خانم اینا و  خونه خاله شعله  و عمو داریوش،جای آخر  عکس هم گرفتیم. این مامان شکمو هم بدون توجه به اینکه سرعت رشد شما افزایش یافته هر جا میره کلی شیرینی و آجیل میخوره.میگی چیکارش کنیم؟؟!!خدا به دات برسه دختر بلا با این مامان بی خیالت. آخر شب هم رفتیم پیاده روی ۳ نفری ،بابا و مامان و دختر. حرف از تازه عروس و داماد شهرمون شد ،یکهو به بابایی گفتم وای بابا آرام خواستگار واسه دخترمون اومد چیکار کنیم....
23 خرداد 1390

یک روز شاد نوروزی 3 نفره

    یک روز شاد نوروزی 3 نفره ۵ فروردین ۱۳۹۰ دختر ناز مامان نمی دونی روزا چقدر داره برامون  دیر میگذره امروز با اجازت تا ۱۱:۳۰ خوابیده بودیم ........خوب دیشب حدود ۳:۳۰ خوابدیم........البته الان شرایطمون خاصه وگرنه بعد ها از این خبرا نیستا............زود می خوابیم ،زود هم بیدار میشیم.... مثل همیشه بعد هم بلند شدیم کمی خونه رو برای شب مرتب کردیم،به قول بابا آرام مامان بزرگ امیدیه ای داره میاد...... بعد رفتیم پارک ۴۲ هکتاری.........من هوس کردم بادبادک هوا کنم........بابایی هم انگار منتظر شنیدن این حرف بود........سریع یه دونه خرید........ خیلی خوش گذشت....کلی با این بادبادک سرگرم شدیم....عکس و فیلم هم گرفتیم....
23 خرداد 1390