نقل مجلس
دختر نانازی جون مامانی ،خوبی
نمی دونی این روزها چه خبره ،دخترم حسابی نقل مجالس شده ، هر جا که عید دیدنی می ریم،بخش اعظم صحبت ها در مورد شما و تولدتون هست
. جون مامان فدای شما.امروز رفتیم منزل آقای نجفی، میترا خانم اینا و خونه خاله شعله و عمو داریوش،جای آخر عکس هم گرفتیم.
این مامان شکمو هم بدون توجه به اینکه سرعت رشد شما افزایش یافته هر جا میره کلی شیرینی و آجیل میخوره.میگی چیکارش کنیم؟؟!!خدا به دات برسه دختر بلا با این مامان بی خیالت.
آخر شب هم رفتیم پیاده روی ۳ نفری ،بابا و مامان و دختر. حرف از تازه عروس و داماد شهرمون شد ،یکهو به بابایی گفتم وای بابا آرام خواستگار واسه دخترمون اومد چیکار کنیم. بابایی هم گفت می زنیمش که دیگه این ورا پیداش نشه.
بابا آرام حسابی حوصلش سر رفته ،میگه اگه دختری نهم نیومد ،دهم بریم عمل کن. ولی من منتظرم شما طبیعی بیای. بابایی میگه یک کارت زرد بهت دادیم ،اگه نهم نیومدی ،یکی دیگه میدیم که کارت قرمز بگیری و بیرونت کنن.
نفسم همه منتظرت هستن.