خواب مامان -٢٦/١٢/٨٩- دختر ناز مامان ،خوبی ؟ باز اومدی ماجراهای یک روز دیگه رو بخونی ، باشه گلم ،از بیست و ششمین روز اسفند 1389 برات می نویسم. آخرین روزهای سال 89 ، ثانیه شمار اکثر افراد برای شروع سال جدید هست ، ثانیه شمار من و بابایی و بقیه اشخاصی که دوستت دارن ،روزهایی باقیمانده برای ورود شما رو میشمارند. امروز صبح دوبار با صدای زنگ ساعت موبایل از خواب پریدم ،یکبار ۵:۴۵ ،جهت قرصم ،یکبار هم ۷:۴۵ ،جهت حاضر شدن برای آرایشگاه، این قضیه باعث شد ،کسل و بی حال بشم.بعد از برگشت از آرایشگاه ،با بابایی رفتیم برای دختر نازمون فرش خریدیم. خیلی نرم و قشنگه ،بقول بابا آرام مناسب اینه که شما از یه سر به سر دیگش غلط بزنی. خلاصه ...