طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

باز هم تولد !!!!!!!

  دختر نازم ابها عزیزم -٢٥/١٢/٨٩- امروز هم باز تولد داریم ، یه عالمه هم تولد داریم و تازه یه سالگرد ازدواج هم هست. امروز تولد خاله انیسا  و عمو سیناست .غیر از اون تولد احسان و سامان ،داداشای خاله فروغ هم هست.  و تولد نعیمه جون دوست مامانی که ۶ سال پیش در یک حادثه تصادف از پیش ما پرواز کرد و رفت پیش خدا ،ولی مامان خیلی دوستش داره و همیشه روز تولدش یادش میکنه. غیر از اون سالگرد ازدواج خاله آزیتا و عمو یزدان   ،مامان و بابای رامتین کوچولو هم هست. تازه تولد یکسالگی آقا رامتین هم همین ماه بود ،ششم اسفند. ...
23 خرداد 1390

×بابایی و دایی×

 ×بابایی و دایی×٢٥/١٢/٨٩ تازه از خواب بیدار شده بودم حدود ساعت ۹ بود ،تلفن زنگ خورد ، قبلش داشتم با شما احوالپرسی می کردم ،گفتم بریم ببینیم ،کی زنگ زده ،چه خبر خوبی واسمون داره؟ می دونی کی بود ،بابایی یحیی ،بابای مامانی بود ، پرسید خونه هستیم ،گفتم بله ،گفت با دایی فرزاد اومدن اهواز واسه کارای ماشین ،می خوان بیان یه سری بزنن. وای خیلی ذوق کردم . خلاصه بابایی و دایی فرزاد اومدن حدود یکساعتی بودن و بعد رفتن . خیلی خوب بود.    تازه دایی فرزاد هم  یه آهنگ شاد ریخت روی کامپیوتر واسم ، چقدر الان بهش احتاج داشتم . چون قر دادنای مامانی شروع شده ،وای مامانت عاشق رقصیدنه ، قراره شما رو هم رقاص بار بیارم ،جیگر ما...
23 خرداد 1390

پیش بینی شخصیت دختر نازم

    پیش بینی شخصیت دختر نازم-٢٥/١٢/٨٩- نفس مامان خوبی عزیزم؟ شاید عنوان این مطلب توجهت رو جلب کرده باشه ، موضوع جالبی بود ،دوست داشتم در جریان باشی ، اگر ننویسم احتمالا ً بعدها فراموششون میکنم. راستش با توجه به گزارش هایی که از حالم میدم ،هر شخصی یک پیش بینی ای میکنه: ** به شخصی گفتم خیلی گرمم میشه و عطش دارم .   گفت: دخترتون طبعش گرمه. از اون بچه هایی که تحمل یه ملحفه نازک رو هم نداره. ** با شخصی از وزنت گفتم و از دل ضعفه های خودم. گفت: دخترت از اون نی نی های پر خور و شکمو هست. ** حس مامان. میگم :دخترم خیلی آروم و با محبت و دوست داشتنیه ،چون تا تونستم روحش رو تغذیه کردم.کلی هم عشق از طرف مامان...
23 خرداد 1390

خواب مامان

  خواب مامان -٢٦/١٢/٨٩- دختر ناز مامان ،خوبی ؟ باز اومدی ماجراهای یک روز دیگه رو بخونی ، باشه گلم ،از بیست و ششمین روز اسفند 1389 برات می نویسم. آخرین روزهای سال 89 ، ثانیه شمار اکثر افراد برای شروع سال جدید هست ، ثانیه شمار من و بابایی و بقیه اشخاصی که دوستت دارن ،روزهایی باقیمانده برای ورود شما رو میشمارند. امروز صبح دوبار با صدای زنگ ساعت موبایل از خواب پریدم ،یکبار ۵:۴۵ ،جهت قرصم ،یکبار هم ۷:۴۵ ،جهت حاضر شدن برای آرایشگاه، این قضیه باعث شد ،کسل و بی حال بشم.بعد از برگشت از آرایشگاه ،با بابایی رفتیم برای دختر نازمون فرش خریدیم. خیلی نرم و قشنگه ،بقول بابا آرام مناسب اینه که شما از یه سر به سر دیگش غلط بزنی. خلاصه ...
23 خرداد 1390

خدای مهربون حافظ شماست عزیزم

  خدای مهربون حافظ شماست عزیزم-٢٦/١٢/٨٩- امروز صبح که برای رفتن به آرایشگاه بیدار شده بودم ، همانطور که در مطلب قبل توضیح دادم ، خیلی کسل و بی حال بودم ،اتاق هم تاریک بود ، چون بابایی خواب بود ،و از وقتی واسه اتاق  پرده دوختم ،حسابی تاریک شده. منم دیرم شده بود ،با عجله اومدم از قفسه بالای گهوارت موبایلم رو بردارم که پام گیر کرد به پایه گهوارت و با دو زانو محکم نشستم روی زمین ،خیلی خدا بهمون رحم کرد که شکمم به جایی نخورد ،کلی خدا رو شکر کردم. نفسم ، ببخشید از بی احتیاطی مامان. رون ها و زانوهام خیلی درد گرفته بود ، اما دوست نداشتم به روی خودم بیارم چون فقط به تو فکر میکردم ،بیچاره بابا آرام که یک هو از خواب پرید. عاشقتم...
23 خرداد 1390

یک روز خوب

  یک روز خوب خوبی نانازم-٢٧/١٢/٨٩- امروز غیر از اتفاق صبح که البته اونم خوب بود چون به خیر گذشت ، روز خوبی بود. صبح که  بالاخره بعد از گشتن های بسیار چند روزه ، یه فرش کوچولوی خوشکل برای دخترمون  خریدیم . عصر هم من و بابایی خوشکل کردیم و کلی عکس یادگاری گرفتیم  ،از آخرین روزای تو دلی بودن دخملمون.قراره یکی از اونها رو بزرگ کنیم و احتمالا ً تو اتاق دختری بگذاریم. بعد هم سه تایی رفتیم پیاده روی ، توی خیابون اصلی کیانپارس.چه شلوغی و هیاهویی بود ، حس خوب نزدیک شدن عید رو می شد فهمید ،من که شلوغی رو خیلی دوست دارم ، از سکوت و تنهایی و بی تحرکی  خوشم نمیاد. دو تا آیس پک خیلی خوشمزه هم ...
23 خرداد 1390

بابای خیلی خیلی خیلی ........مهربون

  بابای خیلی خیلی خیلی ........مهربون  -٢٧/١٢/٨٩-   ناناز مامان در چه حالی خانم گل می خوام امروز از مهربونی بابایی بگم..........  قدیما ،اون قدیم ندیما ، معمولا ً باباها خیلی با نی نی هاشون مهربون نبودن و یک اصطلاحی به اسم پدر سالاری بوده و بابا ها بیشتر دستور می دادن . البته به نظرم حتی در اون زمان ها هم بابا ها عاشق نی نی هاشون بودن ،ولی خوب فرهنگشون اجازه نمی داده که احساساتشون رو به شکلی زیبا  ابراز کنند،اما امرزو ورق به نفع نی نی های ناز برگشته ...........   اکثر باباهای امروز خیلی مهربونند و عاشق نی نی هاشون هستند... یکی از اون باباهای خیلی خیلی خیلی ،مثبت بی نهایت  مهربون ...
23 خرداد 1390

داستان اختیار انسان و اراده الهی

  داستان اختیار انسان و اراده الهی (٢٨/١٢/٨٩) دختر خوبم صبحت به خیر داستان اختیار انسان و اراده الهی ،از جمله مسائلی است که به شدت ذهن انسان ها رو درگیر کرده است و با وجود راهنمایی های مظاهر ظهور الهی ،همچنان بطور کامل برای بشر روشن و واضح نشده است. یکی از موضوعات مرتبط با مسئله جبر و اختیار ، تاریخ تولد  انسان هاست. مدتی هست که ذهن من درگیر این قضیه ست که اگر تاریخ تولد انسان ها جزو مسائلی است که خارج از اختیار انسان است ، پس چطور در این همه تولد های سزارینی تاریخ تولد ها توسط انسان ها تعیین می شود ، آیا این دخالت در کار حق است؟ در هر حال این جریان را تعریف کردم تا به این موضوع برسم که من هم به استناد مسئله سزاری...
23 خرداد 1390