طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

هفت سین

هفته سین(28/12/1389)  مامان جونم امروز هفت سین رو چیدم ،البته تا شب کامل میشه ، به این خاطر که قراره واسه پیاده روی امشب که بیرون رفتیم ، ماهی گلی بخریم. الانم بابایی رفته سیب و سیر بخره بیاره. به افتخار صورتی جونم(به قول خاله های نی نی سایتی) ،رنگ هفت سینم صورتی شد.کامل که شد عکسش رو اینجا میگذارم که برای همیشه تصویر هفت سین بهاری که دخترم در اون متولد میشه ثبت بشه. راستی می دونی سال زیبای ۹۰ که دختر نازم قراره در اون متولد بشه ،سال چیه،پس ببین:  این آقا خرگوشه خوشحاله که امسال ،سال به نام اونه ،پس داره با تخم مرغای هفت سین بازی میکنه. ای یکی هم که داره با غذای مورد علاقش از خودش پذیرایی میکنه، عیده دی...
23 خرداد 1390

بوووووووووووووووووووووووووووم، سال یکهزار و سیصد و نود هجری شمسی

بوووووووووووووووووووووووووووم، سال یکهزار و سیصد و نود هجری شمسی )١/١/١٣٩٠(                     دختر نازم بالاخره سالی و ماهی که منتظرش بودیم ،رسید .مسافر کوچولو ،میزبانات خیلی چشم به راحت هستند.   سال نو مبارک ، سال ۹۰ ،سال شادی ، سال خوشی ، سال سلامتی و برکت و بهروزی .                                            &nbs...
23 خرداد 1390

آخ جووووووووووووووون عیدی

آخ جووووووووووووووون عیدی (٢ فروردین)   خانم گل ،شکوفه بهاری می دونی یکی از لذت بخش ترین قسمت های عید چیه ؟؟ عیدی گرفتن از بزرگترها. شما هم نیومده از عیدهای سال ۹۰ بهره مند شدی.   یه النگو با دعای حفظ - یه اردک با جوجه هاش واسه بازی توی حمام  - یه کتاب کاردستی و سی دی موسیقی- دو تا برچسب، که مامان بزرگ و بابا بزرگ ها و عمه و دایی ها و مامان و بابا بهت دادن.   دست همه درد نکنه که دختر ناناز رو دوستش دارند. ...
23 خرداد 1390

سال 1390 چگونه آغاز شد ؟

سال 1390 چگونه آغاز شد(٢ فروردین )   دختر مامان میدونی امسال از  چه ساعتی آغاز شد ،۲:۵۰:۴۵ ، مامان طاهره که عاشق لحظه سال تحویله اصلا ً نخوابید ،البته شما هم با من بیدار بودی ،بقیه خوابیدن ،بعد نزدیک به تحویل سال بیدارشون کردم. بابایی ،مامان و بابای مامان و بابا بزرگ مامان طاهره،دایی بهامین هم بیدار نشد.دایی فرزاد که جاش خیلی خالی بود با دوستاش رفته بود سفر.مامان و بابای بابا و عمه هم خسته بودن نیومدن.خوب بود ،کم بودیم ولی باز هم مزه داد،  از لحظه تحویل سال فیلم و عکس گرفتم که یادگاری بمونه  . بعد از تحویل سال رفتیم توی خیابون ها گشتی زدیم ،وای چه هیجانی ،خیلی شلوغ بود،ماشین ها بوق می زدن ، چراغ می ز...
23 خرداد 1390

نقل مجلس

  دختر نانازی جون مامانی ،خوبی نمی دونی این روزها چه خبره ،دخترم حسابی نقل مجالس شده ، هر جا که عید دیدنی می ریم،بخش اعظم صحبت ها در مورد شما و تولدتون هست . جون مامان فدای شما.امروز رفتیم منزل آقای نجفی، میترا خانم اینا و  خونه خاله شعله  و عمو داریوش،جای آخر  عکس هم گرفتیم. این مامان شکمو هم بدون توجه به اینکه سرعت رشد شما افزایش یافته هر جا میره کلی شیرینی و آجیل میخوره.میگی چیکارش کنیم؟؟!!خدا به دات برسه دختر بلا با این مامان بی خیالت. آخر شب هم رفتیم پیاده روی ۳ نفری ،بابا و مامان و دختر. حرف از تازه عروس و داماد شهرمون شد ،یکهو به بابایی گفتم وای بابا آرام خواستگار واسه دخترمون اومد چیکار کنیم....
23 خرداد 1390

یک روز شاد نوروزی 3 نفره

    یک روز شاد نوروزی 3 نفره ۵ فروردین ۱۳۹۰ دختر ناز مامان نمی دونی روزا چقدر داره برامون  دیر میگذره امروز با اجازت تا ۱۱:۳۰ خوابیده بودیم ........خوب دیشب حدود ۳:۳۰ خوابدیم........البته الان شرایطمون خاصه وگرنه بعد ها از این خبرا نیستا............زود می خوابیم ،زود هم بیدار میشیم.... مثل همیشه بعد هم بلند شدیم کمی خونه رو برای شب مرتب کردیم،به قول بابا آرام مامان بزرگ امیدیه ای داره میاد...... بعد رفتیم پارک ۴۲ هکتاری.........من هوس کردم بادبادک هوا کنم........بابایی هم انگار منتظر شنیدن این حرف بود........سریع یه دونه خرید........ خیلی خوش گذشت....کلی با این بادبادک سرگرم شدیم....عکس و فیلم هم گرفتیم....
23 خرداد 1390

وقتی درد هم لذت بخش میشود!!!!!!!!

  وقتی درد هم لذت بخش میشود!!!!!!!! (٦ فروردین) مامانی من واقعا ً دوست دارم شما طبیعی بدنیا بیای...... کلی این روزها پیاده روی میکنم.....امروز که در پارک پیاده روی میکردم ،دردهایی رو احساس میکردم  که هر چند آزار دهنده بود....ولی من ازش لذت میبردم.......چون اونها رو نشونه زایمان طبیعی میدونم ...
23 خرداد 1390

دخترم داره میاد !!!!!!!!

  دخترم داره میاد !!!!!!!!(٦فروردین) دختر نازم  داری میای مامان ولی مامان هیچ حسی نداره ،جز ناباوری ، نمی دونم  یه حال عجیبی دارم ،تمام مدت بارداریم به زایمان طبیعی فکر می کردم ،به اینکه با تلاش خودم به دنیا بیای  و لحظه اول توی بغل بگیرمت،ولی مثل اینکه شرایط بدنی مامان با اون چیزی که آرزوش رو داشت هماهنگ نیست.در هر حال ، باید توی این سه روز روی روحیم کار کنم. امروز مطب دکتر بودم ،گفت لگنم مناسب نیست و اگر بخوایم باز هم منتظر بمونیم  و  باز شما طبیعی نیای ،به خاطر رشد خوب  شما ، عوارض عمل برای مامان بیشتر می شه ،چون الان حدود ۳۵۰۰ شدی. به هر حال مامان قبل از رفتن پیش دکتر کلی دعا خو...
23 خرداد 1390

دلم گرفته !!!!!!

دلم گرفته !!!!!! نگارش در تاريخ 7 / 1 / 1390 و ساعت 21:15 توسط مامان طاهره دلم خیلی گرفته دختر نازه مامان چقدر دلم می خواست بی خبری و ناگهانی از درد بیدار بشم و برم بیمارستان ، درد بکشم و تلاش کنم تا به این دنیا بیای و بعد بگذارنت روی سینم و تو با چشمای نازت به من نگاه کنی، ولی نشد که بشه ......... ته دلم هنوز راضی نیستم.........امروز می خواستم با دکتر تماس بگیرم و برنامه پس فردا رو کنسل کنم و همچنان منتظر بمونم ، ولی بابا آرام  منصرفم کرد،بحث جالبی نداشتیم و باعث شد بیشتر دلم بگیره......... کلی دعا خوندم از خدای مهربون خواستم که نگامون بکنه و در این چند روز بیشتر از همیشه به ما توجه بکنه ، ازش خواستم که اگر اراده ی اون هم بر ...
23 خرداد 1390