طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

×بابایی و دایی×

1390/3/23 11:55
نویسنده : مامان طاهره
292 بازدید
اشتراک گذاری

 ×بابایی و دایی×٢٥/١٢/٨٩

تازه از خواب بیدار شده بودم حدود ساعت ۹ بود ،تلفن زنگ خورد ، قبلش داشتم با شما احوالپرسی می کردم ،گفتم بریم ببینیم ،کی زنگ زده ،چه خبر خوبی واسمون داره؟ می دونی کی بود ،بابایی یحیی ،بابای مامانی بود ، پرسید خونه هستیم ،گفتم بله ،گفت با دایی فرزاد اومدن اهواز واسه کارای ماشین ،می خوان بیان یه سری بزنن. وای خیلی ذوق کردم. خلاصه بابایی و دایی فرزاد اومدن حدود یکساعتی بودن و بعد رفتن . خیلی خوب بود.

 

 تازه دایی فرزاد هم  یه آهنگ شاد ریخت روی کامپیوتر واسم ، چقدر الان بهش احتاج داشتم . چون قر دادنای مامانی شروع شده ،وای مامانت عاشق رقصیدنه ، قراره شما رو هم رقاص بار بیارم ،جیگر مامان ، خیلی وقتها توی ذهنم تصویر رقصمون با هم دیگه را به تصویر می کشم   ، با اون هیکل ناز و ظریف و موهای بلند و لختت ، همچین قری می دی که چشم همه بهت دوخته میشه.

مامانای دیگه به چی فکر میکنن ،اونوقت مامان شما چه آرزوهایی واست داره. قربونت بشم.دوست دارم در دوران کودکیت شاد ترین لحظات زندگیت رو داشته باشی ، چون وقتی بزرگ تر میشی ،معلوم نیست با چه امتحاناتی روبرو می شی و تازه برای موفقیتهای بزرگی که قراره کسب کنی به این پایه و اساس نیاز داری . وجودی پر از شادی و انرژی.

حوصلم حسابی سر رفته بود ، برای رقص لحظه شماری می کردم ، دیروز بعد از معاینه دیگه مجوز صادر شد ، بعد از رفتن بابا اینا با آهنگ جدیده کلی قر دادم. می دونی مامان ، توی کار مامان طاهره نتونستن وجود نداره، یک اصل توی خونه ما هست که میگه"خواستن ،توانستن است"،  بارها و بارها، من و بابا آرام  با این اصل به خواسته هامون رسیدیم. مامانی هم نشده اراده چیزی رو داشته باشه و بهش نرسه. مگر اراده الهی بر چیز دیگه ای باشه ، ولی ارده کرده شما رو طبیعی بدنیا بیاره و براحتی و مطمئنم که همین طور میشه. پس خواستن توانستن است.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)