طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

قهقه زدن های دختر نازم

مامانی، عزیزم  یادته واست نوشتم که از 27 خرداد که تولد رها رفته بودیم قهقهه زدنت رو شروع کردی ، این روزها دیگه حسابی اوج گرفتی ،چنان قهقهه هایی می زنی که دل آدم یه حالی میشه واست ، گاهی در ابراز عشقم و احساسم بهت کم میارم. خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی زیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد به توان بی نهاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییت دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم و عاشقتم. احساس میکنم معنی دوستت دار...
3 مرداد 1390

گزارش مراجعه به خانم دکتر

دیروز (۱۷ اسفند) رفتم مطب  دکتر محمودی ،بهش گفتم خانم دکتر بالاخره من واسه کی منتظر نی نی باشم؟ شما میگید نی نی اندازه هفته ۳۷ هست ولی به حساب خودم نی نی هفته ۳۵ میشه. خانم دکتر هم حساب کرد و گفت ،به خاطر رشد خوبش ما تا ۲۰ فروردین منتظر می مونیم ،اگه خودش نیومد ما میاریمش.  ولی مامان مطمئنه که خودت میای ،مامان طاهره خیلی خیلی دوست داره که شما طبیعی به این دنیا پا بگذاری ، مگه میشه برای اینکه گلی بشکفه  باغبان خودش گلبرگهاش رو باز بکنه ، اون گل باید بنا به خواست الهی در موقع معین ،بنا به زمانی که حق برایش برنامه ریزی کرده بشکفه . مامانی هم دوست داره شکفتنت رو به چشم خودش به نظاره بنشینه ، بهاش رو هم می پردازم ،...
14 تير 1390

تقدیم به دختر مهربونم

  دختر مهربون مامان ،مامانی می دونه که شما دختر مهربون و مودبی هستی و همه رو دوست داری،در ضمن دوستان زیادی هم داری(از دختری که از زمانی که روح در وجودش دمیده شد، طنین کلمات الهی  رو پیرامون خودش شنیده ،در فعالیتهای فردی مامان و باباش همراهشون بوده و خواهد بود ، انتظاری غیر از این نمی توان داشت) پس تقدیم به دختر مهربون مون:                                                  اسفند 89 ...
14 تير 1390

اولین لباس دخترونه

  دختر ناز مامان و بابا ؛نفس مایی چهارشنبه(٢٠اسفند) که برای سونو رفته بودیم خیابون نادری به خواست باباییت رفتیم پاساژ کارون واسه دخترمون خرید کنیم. بعد از چند وقت که دلمون می خواست واست آویز بالای تخت بخریم ،بالاخره تونستیم یک آویز خوشکل پیدا کنیم  و بخریم ، غیر از اون تصمیم گرفتم برای عید اردیبشهت ماه که مطمئنا ً به لطف حق دخترمون  دیگه هستش،  واسه عیدش لباس بخریم ،خلاصه پاساژ رو گشتیم و یه پیرهن دخترونه خوشکل و ناز واست خریدیم. کلی دوتامون ذوق کردیم. بابایی لباس رو میگذاشت روی شکم مامان که اندازت رو بگیره. فدای قد و قوارت بشم الهی.دورت بگردم عزیزم. شب هم رفتیم پیش بابا بزرگ و مامان بزرگ و عمه و لباست ر...
14 تير 1390

ملاقات نی نی با واسطه

                                                     عشق مامان طاهره ؛خوبی عزیزم؟ من و بابا آرام همچنان برای ملاقات شما به واسطه نیازمندیم تا ان شاءالله حدود یکماه دیگه همه این واسطه های برن کنار و ما دختر خوشکلمون رو بی واسطه ،مستقیم ، فیس تو فیس ، لب به لب ، نفس به نفس ، ببینیم و ببوییم و ببوسیم و بشنویم و در آغوش بگیریم . دو روز پیش (چهارشنبه ) من و بابا آرام رفتیم مطب دکتر حن...
14 تير 1390

سکسکه !!!

نفس مامان ، هیچ می دونی الان که تو شیکم مامانی هستی ، یک وقتهایی سکسکه می کنی. از طرفی کلی هیجان زده می شم و از طرفی کلی دلم می سوزه. احساس میکنم از این حالت اذیتی ولی کاری هم نمی تونم واست بکنم . فقط دلداریت میدم . جوون منی عزیزم.          اسفند ٨٩
14 تير 1390

گزارش وضعیت سلامتت در پایان 3 ماهگی

  نفس مامان، دیروز من و شما و بابایی  رفتیم ،مطب دکتر مرعشی ،آخه سه روز بود که به خاطر سهل انگاری و عدم پرهیز من ، دوباره آثار حساسیتت رو دیدم و خیلی ناراحت و نگران بودم . من نمی دونستم ،امروز دکتر بهم گفت اگر ناپرهیزی کنید تا دو هفته بعدش هم احتمال دیدن نشونه های حساسیت وجود داره. به هر حال قول میدم بیشتر از این حواسم رو جمع کنم ، دلم واسه یه قاشق ماست و یه لقمه نون و پنیر  و یه لیس  بستنی بدجور تنگ شده ولی همش فدای یه تار موی دختر نازم. ان شاءالله بزرگتر که شدی و بهتر شدی با هم و  در کنار هم  می خوریم،عاشقتم. گزارش رشدت در پایان سه ماهگی: وزن:3700 قد:60 دور سر:40 الهی شکر دکتر از...
13 تير 1390