طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

اولین مسافرت من

  من طنین خانم هستم  اومدم که از خاطره مسافرتم بگم، هرچند قبلا ً امیدیه و هندیجان رفته بودم ولی اولین مسافرت راه دورم رو حدود 10 روز پیش رفتم. 21 تیر عروسی خاله رجا بود و همون شب خاله نورا داشت ایران رو ترک می کرد ، این شد که مامانم، بهترین بابای دنیا -بابای خودم- رو راضی کرد که ما رو ببره کرج ، خلاصه ما 20 تیر ماه با ریو فرست کلس بهترین بابای دنیا با همراهی بابا سهراب و مامان راضیه و عمه گیسو و خاله نیره عازم کرج شدیم. من سعی کردم نهایت همکاری رو با مامان و بابا داشته باشم ، در نتیجه در طول مسیر  خوابیدم  و فقط برای شیر خوردن و تعویض پوشک از خواب بیدار می شدم و البته زمان هایی هم برای استراحت توقف داشتی...
2 مرداد 1390

نابغه کوچولو ی 100 روزه مامان

  طنین: مامانی میگه تو وجود من یه طنین خانم نابغه هست ،که برای اینکه همه ببیننش مامانی باید از الان یه کارایی بکنه که اون طنین خانمه نابغه از نهان من بیرون بیاد. مهربونایی که دارن می خونن: طنین خانم مامانت باید چه کار بکنه؟ طنین:مامانم میگه باید کارایی بکنم که همه مامانا نمی کنن. مهربونایی که دارن می خونن:یعنی چی؟ طنین: فکر کنم منظور مامان این باشه که کارهایی بکنه فراتر از شیر دادن و پوشک عوض کردن و  و  و   و و   و ،چون این کار ها رو همه مامانا میکنن ولی بعضی کارها رو همه مامانا نمی کنن اون کارا رو فقط مامانایی میکنن که باور دارن تو وجود نی نی شون یه نابغه قایم شده...
15 تير 1390

جیغ هایت برایم قابل درک نبود

جیغ هایت برایم قابل درک نبود   طنین نازنیم تا الان خاطرات تلخ و شیرین مادرانه ام رو یک جا می نوشتم ولی از امروز جدا می نویسم که تلخی ها رو از شیرینی ها جدا کنم ، اونا رو برای خودم می نویسم و مامانایی که بخوان از این تجربیات بهره ای بگیرند و خاطرات شیرین زندگی رو با تمام وجودم به تو تقدیم می کنم.با این امید که توی زندگیت بتونم تلخی ها رو تا جایی که امکان داره ازت دور کنم و فقط لحظات شیرین و پر از شادی و آرامش رو برایت فراهم کنم با کمک های اول خدای بزرگ و دوم بابا آرام  مهربونت. دیشب شب خیلی خیلی خیلی سختی رو گذروندم. ساعت حدود یک ربع به دو ،طنین رو خوابوندم و گذاشتم توی گهوارش ،چون بی خواب شده بود (ساعت 12...
14 تير 1390

گزارش مراجعه به خانم دکتر

دیروز (۱۷ اسفند) رفتم مطب  دکتر محمودی ،بهش گفتم خانم دکتر بالاخره من واسه کی منتظر نی نی باشم؟ شما میگید نی نی اندازه هفته ۳۷ هست ولی به حساب خودم نی نی هفته ۳۵ میشه. خانم دکتر هم حساب کرد و گفت ،به خاطر رشد خوبش ما تا ۲۰ فروردین منتظر می مونیم ،اگه خودش نیومد ما میاریمش.  ولی مامان مطمئنه که خودت میای ،مامان طاهره خیلی خیلی دوست داره که شما طبیعی به این دنیا پا بگذاری ، مگه میشه برای اینکه گلی بشکفه  باغبان خودش گلبرگهاش رو باز بکنه ، اون گل باید بنا به خواست الهی در موقع معین ،بنا به زمانی که حق برایش برنامه ریزی کرده بشکفه . مامانی هم دوست داره شکفتنت رو به چشم خودش به نظاره بنشینه ، بهاش رو هم می پردازم ،...
14 تير 1390

تقدیم به دختر مهربونم

  دختر مهربون مامان ،مامانی می دونه که شما دختر مهربون و مودبی هستی و همه رو دوست داری،در ضمن دوستان زیادی هم داری(از دختری که از زمانی که روح در وجودش دمیده شد، طنین کلمات الهی  رو پیرامون خودش شنیده ،در فعالیتهای فردی مامان و باباش همراهشون بوده و خواهد بود ، انتظاری غیر از این نمی توان داشت) پس تقدیم به دختر مهربون مون:                                                  اسفند 89 ...
14 تير 1390