طنینطنین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

نوگل گلستان عشق و محبت الهی

بغلی کردن یا نکردن مسئله این است............

1390/3/1 14:58
نویسنده : مامان طاهره
326 بازدید
اشتراک گذاری

بغلی کردن یا نکردن مسئله این است............-١٢/٢/٩٠-

طنین عزیزم،نفس مامان niniweblog.com

قبل از بدنیا اومدنت فکر میکردم سختی کارم بیشتر رسیدگی به امور جسمانیته با اون جثه ریزه میزه ت ،فکر میکردم با مطالعاتی که داشتم از پس تربیت عاطفی و انسانیت براحتی بر میام...........

niniweblog.com

 اما فکرم چندان درست نبود..... ..

اتفاقاً خیلی عجیبه رسیدگی به امور جسمانیت اونقدرها که فکر میکردم سخت نبود. چنان بغلت میکنم و پات رو میشورم و آروغت رو میگیرم و حمومت میدم و...که انگار بچه پنجم،ششم منی  ،البته که باز خیلی جای کار دارم ،ولی خوب ، تا الان غیر از بی خوابی های شب که اونم منتظرم با گذر زمان و رسیدن به سه ماهگی بهتر بشه،اوضاع چندان سخت نبوده..........

niniweblog.com

البته باید اعتراف کنم که شما هم نوزاد فوق العاده ای هستی خیلی با مامان همکاری میکنی. آرومی ،اهل بی قراری و قشرق راه انداختن نیستی.موقع شستن و پوشک کردنت هیچ وقت تا الان گریه و بی قراری نکردی ،اگه هم بوده در حد یه نق نق و  دست و پا زدن جزئی.  niniweblog.comniniweblog.com

اما مسئه مهم برای مامان اینه که  برخورد صحیح در برقراری ارتباط با شما چیه که نمی دونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

niniweblog.com

اگه می گم نمی دونم چون سر دو راهی موندم ، از طرفی دلم می خواد وجودت از عشق و محبت مادرانه مامانی لبریز بشه ، دلم نمیاد آرامشی رو که در آغوش من داری ازت بگیرم ، خدا میدونه چه لحظات شیرینیه وقتی سرت رو میگذارم روی سینم ، چنان وجودت پر از آرامشه ،که از آرامشت به آدم احساس خاصی دست می ده..........

اما از طرفی می ترسم که به بغل مامان وابسته بشی ،یعنی اطرافیان دائم این رو میگن ، ولی نمی دونم مگه بده که یکی به بغل مامانش وابسته بشه؟؟

وقتی به نوجوانان و جوانان امروز نگاه میکنی ،می بینی که خیلی تمایل ندارن که در آغوش پدر و مادر قرار بگیرن ، پس آرامش رو باید از کجا کسب کرد ، خوب اون رو هم می بینیم ،تو جاهایی که نباید به دنبالش می گردند، من از بغلی شدنت نمی ترسم اتفاقا ً دوست دارم که همیشه تا هستی و هستم آغوش من محل امن و آرامشت باشه ، فقط نگرانیم از این هست که استقلالت دچار مشکل بشه  و خیلی به مامان متکی بشی.

آخه نمی دونم موجودی که ۹ ماه با صدای قلب مامان زندگی کرده ، خورده ، خوابیده ، بازی کرده و صدای قلب و نفس مامان دائم در تمام لحظات کنارش بوده ، چطور دلم میاد یک دفعه آرامشی رو که از در کنار این صدا بودن بدست میاره ازش بگیرم.......niniweblog.com

niniweblog.com

خدایا کمک کن تصمیم درست رو بگیرم...........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

پیوند
28 فروردین 90 13:56
عزیزم سایت قشنگی دارید . مطالب هم جالبه دستتون درد نکنه . فقط فکر می کنم بارش قلبها خیلی زیاده گاهی جلوی خوندن مطالب رو می گیره . ممنون می شم از وبلاگ من هم بازدید کنید .
مامان مانی جون
28 فروردین 90 14:03
سلام به نظر من هنوز واسه اینکه به فکر برخورد صحیح باشی خیلی زوده خود من همیشه فکر میکردم که باید از بدو تولد برخورد صحیح داشت مثلا بچه رو زیاد بغل نکرد اما الان با اینکه چند هفته ای تا تولد مانی جونم مونده فکر میکنم خودم نمیتونم این کارو انجام ندم وتحمل یک لحظه گریه شو نداشته باشم
طاهره
28 فروردین 90 16:04
پیوند جوون ممنون که به ما سر زدی. بابت بارش قلب ها میدونم.ولی هر کار میکنم درست نمیشه.نمیدونم چطوری باید حذفش کنم؟؟
مامان فرشته
29 فروردین 90 11:04
سلام طاهره جونمممممم خوبی ؟ از الان مجله دادی عشق من بخونه ؟ قربون نگاه و تفکرش برم من باید بارش قلبو از قسمت ویرایش قالبت اون پایین پاکش کنی
مامان فرشته
31 فروردین 90 18:06
سلام گلم خوبین ؟ بوسسسسسس
مامان طاهره
13 اردیبهشت 90 15:41
ممنون مامان فرشته جون