روزهای اول با هم بودن
روزهای اول با هم بودن(٢٧/١/٩٠)
طنین عزیزم شما ۱۷ روزه که به این عالم قدم گذاشتی ، در این مدت حسابی زندگی من و بابا آرام رو دگرگون کردی. نمی دونی که چقدر دوستت داریم و چقدر عاشقتیم. اما خوب نگهداری و محافظت از شما فرشته ی کوچولو چندان هم آسان نیست.
روزها اکثرا ً می خوابی ، اما شب ها حسابی مامان طاهره و گاهی هم بابا آرام رو بی خواب میکنی.شب ها که بیدار میشی خوابوندنت خیلی سخته ، می خوای بیدار باشی تا بیداری هم دوست داری شیر بخوری ، حسابی مامانی رو آخ کردی ،اینجا نمی تونم بگم. شب بیداری ها خیلی خیلی بده،واقعا ً اذیت میشم. خیلی ها می گن بعد از ۴۰ روز خوابت خوب میشه و شبها بیشتر می خوابی ، امیدوارم این طور باشه، چون برنامه روزهام هم حسابی بهم ریخته شده.
با تمام این شکوائیه ها با تمام وجود عاشقتم. دلم می خواد یک دوربین بگذارم و تمام این لحظات رو ثبت کنم ،خیلی دلم میسوزه یک روز بیاد که دیگه این روزها و لحظات نباشن ، این صورت ناز و لطیف و معصوم ، این دستهای کوچیک و قشنگی که روی سینه مامان می گذاری، خنده های شیرینی که توی خواب میکنی مخصوصا ً اونایی که صدا دارند ، دلم غش می ره واسشون.غنچه کردن لب کوچولوی خوشکلت ،حتی اخم کردنهات ، مک زدنهات ،مخصوصا ً وقتی سینم رو گم کردی و هوا رو مک میزنی !!!!!،وای عاشق همشونم. فدای وجودت بشم عزیز دل مامان.