سالگرد یک روز استثنائی
سالگرد یک روز استثنائی
امروز 18 مرداده ،پارسال در چنین روزی ما متوجه شدیم که خدای مهربون یه فرشته ناز رو مهمون خونمون کرده ،وای خدای من یادش به خیر چه روزی بود.
با اینکه یه جورایی من و بابایی می دونستیم که تو اومدی ولی خوب دلمون می خواست که مطمئن تر بشیم و خیالمون راحت بشه............
یه رز تعطیل بود و بابا آرام خونه بود ، من بی صبرانه منتظر این روز بودم چون طبق محاسباتم دیگه باید بی بی چک مثبت می شد ، از ذوقم 6 صبح از خواب بیدار شدم و رفتم بی بی چک گذاشتم . وای خدای من باورم نمیشد ،خیلی سریع دوتا خط خوشکل صورتی ظاهر شد این یعنی
...............من مامان شده بودم............
وای از خوشحالی نمی دونستم چه کنم ، رفتم و با تمام هیجانی که داشتم بابا آرام رو بیدار کردم ، بنده خدا شوکه شده بود. چقدر دوتامون خوشحال بودیم ، بالاخره آرزوی مشترکمون تحقق پیدا کرده بود و مامان و بابا شده بودیم. به خاطر همون تعطیلی ،ظهر منزل آقای افشار ناهار دعوت داشتیم. بعد از ظهر رفتیم آزمایشگاه که دیگه خیالمون راحتر راحتر بشه، بعد از ظهر بابایی تنهایی رفت دنبال جوابش ، وقتی برگشت با آزمایش مثبت و یه دسته گل اومد خونه ، کلی با هم خوشحالی کردیم و برای یادگاری از این روز با هم عکس هم انداختیم که نمی تونم اینجا بگذارم ولی واست توی سی دی ریختم و نگه داشتم.
و الان در سالگرد اون روز الهی هزار مرتبه شکر که شما صحیح و سالم در آغوش ما جا گرفتی و ما عاشقانه دوستت داریم.
الانم تو بغل مامانی داری شیر می خوری و حسابی خوابت میاد.